بیش از 40 سال حضور در ساختار برنامهریزی و علمی کشور که منجر به طراحی چند برنامهی توسعهی ملی و منطقهای شده، دکتر بایزید مردوخی را به یکی از اقتصاددانهای برجسته و صاحبنظر تبدیل کرده است که به جای مناقشات حاکمیت بازار یا کنترل همه جانبهی دولت، دل در گرو مدلی بومی که منطبق بر نیاز های ملوس جامعه است، دارد. وی توجه به نیازهای ملموس مردم و ویژگیهای خاص هر منطقه با مشارکت واقعی خود آنها در برنامهریزی را شرط اصلی در موفقیت برنامهها و توسعه ایران میداند. دکتر مردوخی صاحب دهها کتاب و مقاله به انگلیسی و فارسی هستند که در زمینه علم اقتصاد،توسعه اقتصادی،توسعه صنعتی و.. ّمیباشند. اولین بخش از مشروح این گفتو گوی مفصل در ادامه میآید.
همایون عباسی
باتوجه به بلاتکلیفی مفهوم توسعه در ایران و تلقیها و برخوردهای متفاوت و بعضاً متضاد که با این پدیده مشاهده میشود، در ابتدای بحث تعریفی از توسعه داشته باشید؟
درمورد مفهوم توسعه میتوان گفت که کسی دربارهی وجود آن تردیدی ندارد، در ایران بحثهای متعددی در مورد توسعه شده است، به یاد دارم برخی کلمه رشد را به جای توسعه به کارمیبردند و معتقد بودند که در اسلام که همهجانبه است، مفهوم توسعه وجود دارد. بهگونهای است که در ارکان علم اقتصاد این مفهوم اکنون جا افتاده است و هر ساله در مقاطع مختلف ما فارغالتحصیلانی داریم و همچنین دانشمندهای برجستهای که هر سال، یک نفر در اقتصاد برنده نوبل میشود. از این نظر توسعه فرآیندی است که ضمن آن فعالیتهای تولیدی و توزیعی و کلیه خدمات جامعه بهصورت علمی انجام میشود و تمام عقبماندگیهای اقتصادی و اجتماعی_فرهنگی کاهش پیدا میکند و درنتیجه در این فرآیند، فرصت لازم برای ارتقای مادی و معنوی برای فرد و جامعه فراهم میشود. این مفهوم اصلی توسعه است. توسعه یعنی دانایی، توانایی و دانش و مدیریت انسان به سطحی برسد که وقتی جمعیت زیاد شود، بتواند تغذیه وتسهیلات را هم برایشان فراهم کند. خودسازی و تعالی انسان در اثر توسعه به وجود میآید و باعث میشود که انسانها، دیگر فقط بلاتشبیه مثل حشرات و حیوانات دائم در طلب تغذیه و سرپناه و نیازهای اولیه نباشند. جهل و بیسوادی جای خود را به دانایی بدهد، در همه زمینهها، قیمتها پایین آمده، طول عمرها افزایش پیدا کرده، روابط سنتی جای خودش را به قراردادها داده باشد، چون شرایط را قراردادها تعیین میکنند، از قرارداد اجتماعی گرفته تا قرارداد فرد با فرد و فرد با دولت. بهطور خلاصه یعنی قابلیتها و ظرفیتهای بالقوه جامعه در عرصههای مختلف بالفعل شود. که نتیجه آن رشد و پیشرفت جامعه است. اینها مفهوم توسعه است.
سوالی که اینجا مطرح میشود این است که، تلقیهای متفاوت که در محافل تئوریک است و شاید مشکلساز هم نباشد، به نظر شما آیا در ساختار تصمیمگیری کشور و مخصوصاً در تصمیمگیری سیاسی و اقتصادی، وجود دارد و اگر پاسخ مثبت است، آیا برای سیاستگذاری مشکلساز نیست ؟
به نظر من در مفهوم توسعه در کشور مشکلی وجود ندارد، بلکه راههای رسیدن به توسعه است که مشکل دارد. نظرها متفاوت است و مکاتب مختلفی داریم. مکتبی معتقد است؛ دولت که مردم انتخابش میکند، باید همه امور از زندگی خانوادگی گرفته تا اشتغال و معیشت و… را اداره کند. مکتبی دیگر معتقد است که شما همه امور را به دست مردم بسپارید، خودبهخود توسعه به وجود میآید که در این مورد اختلافنظر زیادی است. در قرن نوزدهم و و اوایل بیستم، اتفاقاتی در اروپا در جریان بود و بعد انقلاب صنعتی به وقوع پیوست. بعد از این انقلاب صنعتی جامعه متشنج و در حال تغییر بود و آفات زیادی به بار آورد. مارکس در آن زمان برای مبارزه با آن آفات، نظریهاش را مطرح کرد. چالز دیکنز هم با نوشتن داستانهایش در آن دوران به شیوهای دیگر داشت آثار اقتصاد آزاد را، برملامیکرد. بهتدریج دولتهای اروپایی راهکار پیدا کرده بودند، ولی ما هنوز، به آن مرحله نرسیده و فاصله داریم. تامین اجتماعی اصلاً وجود نداشت؛ زنان و کودکان در کارخانهها 56 ساعت در هفته کار میکردند، تا اینکه در طول زمان تقلیل پیدا کرد و انسانیتر شد. این فرآیند، خیلی زمانبر بود و الان بهتر است، وارد بحث کشورخودمان شوم. اگر ما معتقد باشیم که بازار و اقتصاد آزاد همه چیز را برای ما فراهم میکند، به اشتباه رفتهایم، زیرا به این به سرعت امکانپذیر نیست. بهواقع اکنون ما نهادهای لازم برای این کار را نداریم. اگرچه تامین اجتماعی، بیمه بیکاری وجود دارد و فعال است اما اینها هنوز به آن مرحله از رشد و گستردگی نرسیدند که بتوانند آثاری که اقتصاد آزاد به بار میآورد را برطرف کنند. لذا بسترسازی برای رشد که الان در همه دنیا پذیرفته شده، در کنار کارهای دیگر از وظایف دولت است، این وظایف مسائلی مهم است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی نوشته شده و به صراحت دولت را مکلف کرده است، مثلاً بهداشت از بدو تولد تا مرگ، آموزش از ابتدایی تا عالی و… همه به عهده دولت است. قانون اساسی برای رسیدن به توسعه، این وظایف را بر عهده دولتها قرار داده است و به نظرمن الان زود است که به مسیری بیافتیم و الگویی را برای توسعه انتخاب کنیم که قانون اساسی ایران، هنوز آن را نپذیرفته و حتی برای آن زمینهسازی هم نکرده است.